پایگاه اطلاع رسانی مسجدسلیمان
پایگاه اطلاع رسانی مسجدسلیمان
ســردیــارون بـخـتـیـاری

 

باز هم افتخاری دیگر برای ایلمان

پس از مدت‌ها انتظار مشتاقان ادبیات لری، بخش‌های جدیدی از بازسرایی شاهنامه به گویش لری بختیاری، اثر ماندگار استاد جواد خسروی‌نیا روانه‌ی بازار کتاب شد، این آثار مشتمل بر داستان‌های رستم و سهراب، رستم و اسفندیار و همچنین داستان سیاوش می‌باشد که به همت انتشارات شهسواری اصفهان و نیوشه شهرکرد به زیو طبع آراسته شده است.

پایگاه اطلاع رسانی شهرستان مسجدسلیمان(سردیارون) این موفقیت بزرگ را به استاد جواد خسروی نیا و کلیه فرهنگ دوستان و عل الخصوص به ایل بزرگ بختیاری تبریک و شادباش عرض می کند. 

مقاله: آجواد خسروي نيا (نگارنده شاهنامه بختیاری) 

شاهنامه خوان نامي منطقه بختياري، به دليل اشرافش بر شعر و ادب و نيز تأليف چهار جلد كتاب شاهنامه به گويش بختياري، تلاش هاي فراواني را جهت حفظ و احياي ميراث كهن اين سرزمين برداشته است. متن زير گزارشي است از زندگي و فعاليت هاي اين چهره فروتن عرصه فرهنگ وفولكلور منطقه بختياري كه مي خوانيد. مي گويد: در دامنه كوهستان زاده شدم، روز، ماه و حتي سال تولدم را باد برد. در سال هزاروسيصد و سي و يك كه به مركز بخش جانكي (باغملك) در خوزستان كوچيديم. براي اين كه به مدرسه بروم تولدم را سال هزاروسيصد و بيست و پنج رقم زدند و به ميل مأمور آمار روزم را پنج و ماهم را پنجم و سالم را بيست و پنج نوشتند. (۵/۵/۱۳۲۵) يادم هست پشت دفترچه هاي مشقم عكس مصدق بود. در پايه چهارم ابتدايي بود كه كليد صندوقچه عقده هاي پدر بيسوادش شد و مي بايست شاهنامه را (كه مردم عشاير به عنوان جنگ نامه يا هفت لشكر مي شناسند) هر شب برايش مي خواند، غلط هايش را پدر مي گفت و براي همسايه ها نيز تفسير مي كرد. پدرش داستان اميرارسلان، حيدربيك، فلك ناز و حسين كرد شبستري را بسيار دوست مي داشت و استاد خسروي نيا هنوز هم احساس مي كند كه شور و زيبايي آن آثار در خونش جاري است. پس از اخذ گواهينامه ششم ابتدايي از نظر ادبي خود را بسيار غني احساس مي كند، اما به دليل عدم بضاعت موفق به ادامه تحصيل نمي شود و با همان مدرك ابتدايي بنابه نياز منطقه در سال ۱۳۴۱ به جمع آموزگاران مي پيوندد و راهي دورترين روستا مي شود. در طول خدمت آموزگاری تحصيلات متوسطه را دنبال مي كند، در سال هاي ۵۳-۱۳۵۲ به مركز بخش منتقل مي شود و بنابه علاقه و ذوق هنری اش براي اولين بار چشمان مردم منطقه را با صحنه های تئاتر آشنا مي كند و سپس مدارس مركز بخش را به جد زير پوشش سرود و تئاترهای منظوم و منثور درمی آورد. در دهه های اول انقلاب عهده دار كانون پرورشی مركز بخش می شود و هنر را در ابعاد مختلفش به دانش آموزان دختر و پسر می آموزد. در سال هزاروسيصد و هفتاد و دو به شهر اصفهان منتقل می شود و در سال هفتاد و سه بازنشسته می گردد. می گويد: در طول سی قرن تهاجم، زبان پارسی ام را در دهليز كامم پنهان كرده ام. سلوكيان بر گرده ام تازيانه زدند، خشت خانه ام را به آب انداختند، از وقارم سنگينی برگرفتند. از كلامم رونق بريدند، در سياهچال نمور، مأوايم دادند تا يونانی ام خوانند. مولايان تازی طومارم را درهم پيچاندند، از تنم خون مكيدند، آب زلالم را رنگين كردند، سجلم را سوزاندند، تار و پودم را با دشنه الياف نمودند، مولی ام(۱) كردند تاعجمم خوانند. مغولان خيمه زردشان را بر سرم افراشتند، به درختم دوختند، زير رنگين كمان خونم قليان كشيدند. همچو گوسپند در پوستم دميدند و به آفتابم گذاشتند. سينه ام را شكافتند، بر جسدم تاختند، كه بی نشانم خوانند. تاتارها در شاهراه تجربه مغولان به راز زبان پارسی ام نزديک شدند، سرم را بريدند، حلقومم را دريدند، بر مناره ام اذان خواندند، در محراب استخوانی ام نمازگزاردند، كه بی مايه ام گردانند. افغانها بر پيكر نيمه سوخته ام رقصيدند، بازمانده ام را به تاراج دادند، در ويرانه هاي تنم به دنبال راز زبانم پرسه زدند. سوخته شدم، قطعه شدم، مرده شدم، زنده شدم، گنگ شدم ولی نه لال. در مبارزات نهانی و آشكار مبارزان فرزانه ادب پارسی، طی سی قرن جدال از يونانيان تا افغانيان، اقوام (بختياری - تيره لرها) لک ها و كردها كه شاخه های اصلی زبان پارسی را تشكيل مي دهند، همواره نقش بسزايی داشته اند... در مناطق بختياری كه فرهنگ آن مورد نظر است، افرادی خودجوش در پويايی فرهنگ اصيل ايرانی كوشيدند و با گويش لری بختياری و فارسی، فرهنگنامه ها، تاريخ ها و ديوان های شعری قابل توجهی را در دسترس علاقه مندان به شعر و ادب پارسی به ويژه بختياری ها فراهم آوردند... . استاد خسروی نيا در ابتدای اوقات فراغتش به انجمن ادبی فرهنگی بختياری هاي مقيم اصفهان راه می يابد و براساس نيازی كه در خودش حس می كند برگرداندن شاهنامه را به گويش بختياری بنا می نهد. در اين اثر كه جلد اول آن منتشر گرديده به صورت خلاصه و گلچين داستانها را با استفاده از دو فضای ايلی و ملی بازسازی نموده كه مهمترين هدفش حفظ و احيای واژه های منسوخ شده است كه از سالهای نوجوانی دريافت و يادداشت می نمود. در اين اثر كه حتماً مورد انتقاد بعضي از طوايف بختياري قرار می گيرد نهايت دقت در هماهنگي لهجه ها شده است. با همه تلاشي كه معمول شد باز هم خود می داند كه به علت مواج بودن لهجه ها در طايفه و تيره هايی مختلف بختياری در هنگام قرائت ايجاد اشكال می شود! هم اكنون جدای از پايگاه قومی فرهنگی خودش در انجمن هاي جوان اصفهان در زمينه شعر سپيد جوان فعال است و در آينده نزديک اقدام به چاپ مجموعه شعر سپيد كوهستان به زبان فارسی خواهد كرد. بعد از عشق وافر خودش و تشويق خانواده اش عامل ديگر اشتياق او در ايجاد اثر شاهنامه بختياری به هيجان آمدن مردم ايل بختياری از خواندن شاهنامه به زبان اوست كه آن را با آواي ايل حماسی و محزون می خواند، به صورتی كه بسياری از هم تبارانش خواهان كاست صدايش به ضميمه كتاب بودند كه متأسفانه سرمايه گذاری اين مهم برايش مقدور نشد. اميد كه رنج و تلاش اين شاعر فرهيخته جواد خسروی نيا در حفظ و صيانت شاهنامه فردوسي و برگرداندن آن به گويش شيرين بختياری كه هر آن مي رفت بسياری از واژگانش به بوته فراموشی سپرده شود به بار بنشيند و به حيات خود ادامه دهد، اميد كه اين نوشتارها بهانه ای باشد جهت حمايت، آفرين باد و پاسداشت اين بزرگ فرهيختگان . به روايت گردآفريد (فاطمه حبيبی زاد): پژوهشگر نمايش آيينی روايی/ نقال و شاهنامه خوان ۱- مولی: رعيت، مقابل مولا.

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.